قل قلی مامان و بابا

خوش اومدی ...

1392/12/8 15:15
نویسنده : مامانی
147 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از 6 ماه انتظار دیگه واقعا داشتم افسرده و نا امید می شدم . همه ی آزمایش ها و بررسی ها نشون میداد که مشکلی نیست و دکتر می گفت که تا یکسال کاملا طبیعیه ولی من دیگه صبرم سر اومده بود. دوست داشتم خیلی زود بیای پیشم. از ماه پیش وقتی دیدم این فکر و خیالا فایده ای نداره گفتم به خودمون استراحت میدم و میسپارم به خدا . بعد از تعطیلات عید میرم پیش یه دکتر خوب تا ببینم چیکار میشه کرد تا تو رو زودتر داشته باشم. این یک هفته اخیر اصلا شب ها خواب نداشتم . انگار یه جورایی حست کرده بودم . مرتب بدون اینکه چیزی بدونم از خدا تشکر می کردم . دیشبم که تا صبح تو خونه راه میرفتم . صبح رفتم بیرون و یه بی بی چک خریدم . اومدم خونه . بابایی خواب بود . تست رو انجام دادم. مثبت بود و بهم میگفت تو پیشمی . از خوشحالی نمیتونستم جلوی اشک هامو بگیرم. داشتم خدا و شکر میکردم و اشک میرختم. 

یه دفعه بابای از صدای گریه من از خواب بیدار شد و اومد پیشم. بیچاره خیلی ترسیده بود . بغلش کردم و بهش گفتم . خیلی خوشحال شد. بعد با هم رفتیم و آزمایش دادیم. 2 ساعت منتظر بودن برای اطمینان از وجود نازنین تو خیلی سخت گذشت ولی بالاخره مطمئن شدم که دارمت. 

قل قلی مامان خیلی دوست دارم ...

پسندها (2)

نظرات (2)

سونیا مامان آرسان
8 اسفند 92 19:10
lمبارکه عسیسمممممممم از این لحظات لذت ببر مامان قل قلی تبریک تبریککککککککک
مینو
27 اردیبهشت 93 20:55
ای جونم خوب این حستونو میفهمم مامان آینده منم ده روز پیش خبر دار شدم ک یه نی نی توو دلم دارم... واقعا قشنگ ترین حس دنیاست بی صبرانه منتظر شنیدن صدای قلبشم موفق باشی شمام عزیز